تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً (فرقان/ 1). و ما أرسلناک إڤ کافّة للناس بشیراً و نذیراً (سبأ/ 28). از چالشهای مهم و جدّی عرصة علمی ـ فرهنگی عصر حاضر در کشورهایی که از یک سو دارای پیشینة فرهنگی تمدنی سترگ و قابل افتخارند و از دیگر سو در فرایند برقراری ارتباط با فرهنگ و تمدن مغربزمین قرار دارند ـ مسئلة ایجاد تلائم و تفاهمی منطقی و حسابشده میان این دو واقعیت است؛ همان بحثِ تقریباً کهنهای است که از آن به تقابل سنّت و مدرنیسم یاد میشود. گرچه این موضوع در ظاهر، تازه و مولود یکی دو سدة اخیر مینماید، دارای روح و جوهرهای است که ریشه در بطن فرهنگ ما و اصولاً همة ممالک دارای سنّتهای پرپیشینه دارد. به دیگر سخن، درست است که بحث سنّت و تجدد فراوردة دو سدة اخیر است، امّا ویژگیهایی دارد که باعث میشود دیرینة آن به روزگاران گذشته برگردد. راز مسئله این است که هر آیین و سنّتی بلافاصله پس از تولّد و شکلگیری ـ به ویژه اگر دارای متون و نصوص خاصّ و معینی باشدـ به سرعت به سوی نهادینه شدن، ثبات، تفاسیر ظاهری و به تعبیر امروزی آن، فرمالیزم (Formalism) گام برمیدارد و البتّه این روش و نگرش از منظر جامعهشناختی و روانشناختی در جهت حفظ و بقای آن آیین، کاملاً قابل فهم و دفاع است. طبیعتاً این رویکرد در میان پیروان آن، هوادارانی پیدا خواهد کرد که در طول تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی به نامهای گوناگونی خوانده شدهاند، مانند سنّتگراها، ظاهریها، محافظهکاران، اصولگرایان، سلفیه، اخباریه و... .